تفسير قرآن كريم هم زاد قرآن و به هدف بيان مراد خداى متعال از آيه هاى نورانى آن است. نخستين بيانگر معارف وحيانى فرو فرستنده قرآن ـ خداى متعال ـ است كه فرمود: «ثُمَّ اِنَّ عَلينا بَيانَه» (قيامة: 19) پيامبر اكرم(ص) نيز اولين بشرى است كه به تفسير قرآن آگاهى يافته و مؤمنان را بدان رهنمون شده است: «و اَنزلنا اِليكَ الكتابَ لِتُبيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزّل اِلَيهم...» (نحل: 44) پس از ايشان، جانشينان معصوم او: مفسّران واقعى و آگاه بر همه معارف قرآن اند كه در زمان هاى مناسب و با توجه به فهم مخاطبان، اندكى از آن را باز گفته اند.
دانش تفسير در ميان مسلمانان، در آغاز به صورت رواياتى پراكنده درباره شأن نزول يا معانى تكواژه ها و اندكى در باب مفاد آيه ها شكل گرفت و سينه به سينه نقل مى شد تا آن كه برخى از مؤلفان، كتاب هاى «غريب القرآن» را ـ كه در شرح واژگان مشكل قرآن است ـ پديد آوردند و گروهى ديگر به جمع روايات شأن نزول و غير آن دست زدند. اين روند سه سده به درازا كشيد و در ابتداى سده چهارم هجرى، تفسيرهاى كامل ترى از آنچه موجود بود به بازار آمد كه نمونه برجسته آن جامع البيان عن تأويل آى القرآن تأليف ابوجعفر محمد بن جرير طبرى است. اين تفسير و همانندهاى آن، همه قرآن را از آغاز تا انجام آيه به آيه مورد بحث و بررسى قرار داده اند.
در يك تقسيم بندى كلى، تفسير قرآن كريم به دو شكل قابل بررسى است:
در اين نوع از تفسير، كه سابقه بيش از ده قرن دارد، مفسّر از ابتداى قرآن به بحث و بررسى مفاد آيه ها مى پردازد و آيه به آيه كار خود را ادامه مى دهد تا تمامى آيه هاى قرآن را تفسير كند و به طور معمول، كم تر اتفاق مى افتد كه در ضمن تفسير يك آيه، از آيه هاى ديگرى نيز سخن به ميان آيد و از آن استفاده شود، جز اندكى از آيه هايى كه درباره فروع فقهى است و به ناچار، لازم است آيه هاى عام و خاص، ناسخ و منسوخ، مجمل و مبين و... در كنار هم قرار گيرند تا حكم واقعى مورد نظر قرآن كريم استخراج گردد.
1) امتيازات: گرچه برخى از قرآن پژوهان معتقدند كه برخى از آيه هاى قرآن از جايگاه اوليه خود جدا شده و از سياق اصلى خود برخوردار نيست، اما اين سخن در لزوم توجه به جايگاه آيه ها به هنگام تفسير خللى ايجاد نمى كند; زيرا آنچه گفته شده درباره همه آيه هاى قرآن نيست و تنها اندكى از چندين هزار آيه قرآن را دچار چنين مشكلى مى كند، آن هم نه به طور يقينى، بلكه به گمانى كه از برخى قراين حاصل آمده است. بنابراين، در تفسير ترتيبى، به جايگاه آيه توجهى جدّى مى شود كه مفسران از اين نكته به «رعايت سياق» تعبير كرده اند. چه بسا آيه اى با توجه به آيه هاى قبل يا بعد از آن مفادى داشته باشد، ولى هنگامى كه از آن فضا جدا مى شود چنين پيام و مفادى از آن مستفاد نگردد. اين يكى از برترين مزاياى تفسير ترتيبى است كه عموم مفسران به آن توجه كرده اند. شهيد صدر(ره) نيز به اين مطلب به طور كامل آگاه بوده و در بحث هاى اصولى خود نيز بدان پرداخته است.1
2) كاستىها: درتفسير ترتيبى ـ كه به طور غالب، وجود داشته است و صرف نظر از تفسيرهايى كه حالت موضوعى نيز دارند ـ مفسّر تلاش مى كند تا ظاهر آيه را بفهمد و از ارتباط دادن آن به آيه هايى كه به نوعى با آن در ارتباط است و روى هم رفته يك نظام معرفتى را تشكيل مى دهد و در يك يا چند موضوع، نظريه اى را ارائه مى كند، خوددارى مى نمايد. در اين صورت، نمى توان با اين تفسير، نظريه قرآن را درباره موضوع هاى گوناگون مورد نياز به دست آورد و فهم ما از آيه هاى قرآن كامل نخواهد بود. به فرض اگر آيه هاى مربوط به شفاعت در قيامت را، كه در سوره هاى قرآن جاى گرفته، در جاى خود تفسير كرده، با يكديگر مرتبط نكنيم، نظريه قرآن كريم درباره شفاعت روشن نخواهد شد و فهم هر آيه از اين موضوع، فهم جزء كوچكى از مجموعه است كه بدون توجه به ديگر اجزا، ناقص و بعضاً انحرافى خواهد بود.
تفسير موضوعى نام مجموعه بحث هايى است كه درباره موضوعى از موضوع هاى مطرح شده در قرآن با تدبّر و تعمّق در كل قرآن كريم صورت مى گيرد و در پرتو آن، همه آيه هايى كه به نوعى به موضوع نظر مرتبط است بررسى و استنطاق مى شود. در اين تفسير، به ترتيب آيه ها ـ در قرآن ـ نظر نمى شود و آيه هاى مربوط به بحث از هر جاى قرآن هم زمان مورد مطالعه و كاوش قرار مى گيرد.
پيشينه تفسير موضوعى: از زمانى كه نخستين آيه هاى الهى بر پيامبر اكرم(ص) فرود آمد تا آن هنگام كه مأموريت پيك وحى (جبرئيل) پايان يافت، افزون بر بيست سال فاصله شد و در اين ميان، شرايط مختلفى پديد آمد; حوادثى مانند فشارها و مخالفت هاى كافران در شهر مكّه (زادگاه اسلام)، هجرت پيامبر(ص) و مؤمنان، تشكيل جامعه اسلامى در مدينه، درگيرى هاى متعدد با كافران و منافقان و كتابيان، فتح مكّه و شكل گرفتن تدريجى قوانين عبادى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى اسلام.
پيك وحى همواره در اين شرايط و حوادث، به اقتضاى حال، بخش هايى از قرآن را براى هدايت جامعه اسلامى بر پيامبر(ص) عرضه مى كرد و بدين سان، معارف قرآن در مناسبت ها و با شرايط زمانى گوناگون تبيين شد. اين ويژگى سبب گرديد تا يك موضوع در موارد متعددى و هر بار با توجه به نياز موجود، به بخشى از آن پرداخته شود و يا موضوع هاى گوناگونى كه به نوعى با يكدگر مرتبط اند به شكل جدا از هم بيان گردد، به گونه اى كه اگر كسى جوياى ديدگاه قرآن درباره موضوع خاصى باشد، نمى تواند به يك مورد بسنده كند، بلكه لازم است به همه آيه هايى كه ـ بىواسطه يا باواسطه ـ درباره موضوع مورد نظر اوست بنگرد و تفسير هر يك را در جايگاه خود بررسى كند. آن گاه از مجموع آن ها، ديدگاه قرآن را استخراج نمايد. كاوش در هر بخشى از قرآن ما را در فهم آيه ها در محدوده همان بخش يارى مى كند، اما به فهم نظريه قرآن درباره موضوع هاى مطرح شده در آن آيه ها نمى رساند; زيرا ممكن است دربخش يا بخش هاى ديگرى از قرآن، آيه هايى باشد كه به طور مستقيم يا غير مستقيم به مطالب مورد بررسى ما مرتبط باشد.
مفسّران واقعى قرآن (پيامبر(ص) و اهل بيت او(ع)) از ديرباز مطالب قرآن را به شكل موضوعى نگريسته و مردم را با آن آشنا كرده اند. توجه به ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه از ابتدايى ترين شكل هاى نگرش موضوعى به قرآن است. اگر به آيه منسوخ ـ به تنهايى ـ نگاه كنيم، به نظرى مخالف آنچه مقصود قرآن است، مى رسيم. همين گونه است اگر به آيه متشابه بدون در نظر گرفتن آيه اى محكم، مراجعه كنيم. بيش تر كسانى كه به انحراف هاى مذهبى دچار شده اند از افرادى هستند كه بدون نگرش جامع به قرآن و تنها با استناد به برخى از آيه ها، مطلبى را برداشت كرده اند و از هدف قرآن در آن موضوع دور مانده اند. هشدارهاى بسيارى در اين باره از پيشوايان دينى(ع) رسيده و آنان، خود در عمل، شيوه همه سونگرى را در تبيين معارف قرآنى به خوبى تعليم داده اند.
نمونه هايى از نگرش موضوعى در دوران صدر اسلام: در آنچه از پيشوايان دينى: در زمينه برداشت از آيه هاى قرآن نقل شده، نوعى نگرش موضوعى به چشم مى خورد. گرچه اين نگاه بسته به نياز آن زمان، بيش تر درباره موضوع هاى فقهى يا اعتقادى بوده، اما نشانگر لزوم مرتبط ساختن آيه هاى مربوط به يك موضوع و نتيجه گيرى از آن هاست. نمونه آن در احكام، استنباط كم ترين زمان باردارى در زنان از اين سه آيه شريف است:
1 )«والوالداتُ يُرضعنَ اَولادهُنَّ حَولَينِ كاملَينِ...» (بقره: 233);
2) «و حَملُه و فِصالُه ثَلاثونَ شَهراً» (احقاف: 15);
3) «و فِصالُه في عامَينِ.» (لقمان: 14)
در دو آيه، مدت زمان شيردهى به كودك دو سال كامل ذكر شده و در آيه ديگر، مجموع دوران باردارى و شيردهى سى ماه دانسته شده است. در اين صورت، ممكن است زنى شش ماه باردار و دو سال نيز دوران شيردهى اش باشد كه در مجموع، سى ماه خواهد شد.2
همچنين استنباط ميزان حدّ دزدى از دو آيه ذيل است:
ـ «و السّارقُ و السّارقَةُ فاقطعوا اَيديهما»; (مائده: 38)
«وَ اَنَّ المساجِدَللّهِ فَلا تدعوا مَع اللّهِ اَحداً.» (جن: 18)
در يك آيه، به قطع دست دزد فرمان داده شده، اما موضع بريدن را مشخص نكرده است. اما در آيه ديگر، مساجد ـ يعنى مواضعى از بدن را كه در موقع سجده بر زمين گزارده مى شود ـ از آنِ خداوند دانسته و يكى از آن ها كف دست (راحة) است. بنابراين، بيش از چهار انگشت در حدّ دزدى بريده نمى شود تا كف دست براى سجده كردن باقى بماند.3
نمونه كلامى نگرش ياد شده نيز از حضرت على7 در بحث عدم رؤيت خداوند نقل شده است،4 بدين صورت آيه «وجوهٌ يومئذ ناضرةٌ الى ربِّها ناظرةٌ» (قيامه: 22 و 23) به نظر به «چگونگى ثواب دادن خداوند» تفسير شده، در آن هنگام كه فرشتگان به بهشتيان مى گويند: «سلامٌ عليكم طِبتم فادخُلوها خالدينَ.» (زمر: 73) هم چنين «ناظرة» در بعضى از لغات، به معناى «منتظره» آمده است; مانند آيه «فناظرةٌ بِمَ يَرجعُ المرسَلونَ» (نمل: 35) كه در هر دو صورت، با آيه «لا تُدركُه الاَبصارُ و هو يُدركُ الاَبصارَ» (انعام: 103) تنافى نخواهد داشت. آيه «و لَقد رآهُ نَزلةً اُخرى» (نجم: 13) نيز درباره ديده شدن جبرئيل توسط حضرت محمد(ص) است كه در آيه ديگر نيز به آن اشاره شده است: «ما زَاغَ البَصرُ وَ ما طَغى لَقد رأى مِن آياتِ رّبه الكُبرى.» (نجم: 17 و 18)
مفسران پيرو مكتب اهل بيت: نيز همواره به ضرورت نگرش موضوعى به قرآن آگاه بوده و در تبيين برخى از موضوع هاى مورد نياز از آن بهره برده اند. مسائل مورد اختلافى همچون شفاعت، افعال و صفات خداوند و امامت تنها از راه تفسير موضوعى، تبيين علمى شده و ديدگاه قرآن از ميان آيه هاى گوناگون مربوط به آن استخراج گرديده است. اين روش در لابهلاى تفسيرهاى ترتيبى مفسران شيعه به چشم مى خورد; افزون بر اين كه برخى از قرآن پژوهان شيعى اساس كار خود را بررسى موضوعى و دسته بندى شده بخش هايى از قرآن كريم قرار داده اند; مانند محمد بن ابراهيم نعمانى از شاگردان مرحوم كلينى كه در نيمه اول قرن چهارم مى زيسته است. قسمتى از تفسير منسوب به او بر جاى مانده و به نام هاى گوناگون منتشـر شده است. همـه آن قسمت باقى مانده، كه بيش تر روايى است، در جـلد 93 بحارالانوار ص 1 ـ 97 آمده است و يا شريف رضى(ره) كه در كتاب حـقائق الـتأويل عن متشابه التنزيل بسيارى از موضوع هاى قابل بحث آياتِ بحث انگيز قرآن را مورد بررسى موضوعى قرار داده است.
تفسير موضوعى با گذشت زمان، نه تنها رشد و شكوفايى نيافت، بلكه شعله هاى هدايت آن رو به خاموشى گراييد و وجه غالب كارهاى تفسيرى مفسران گرايش ترتيبى شد. اما با پيشرفت سريع دانش ها در قرن چهاردهم و ظهور مكاتب مختلف فكرى در كنار آن، كه باورها و گرايش هاى خود را در موضوع هاى علوم انسانى به شكلى منسجم عرضه مى كردند و محصولات خود را با تكيه بر دانش بشرى و نه برگرفته از وحى آسمانى به بازار معارف روانه مى نمودند، قرآن پژوهان مسلمان ـ اعم از شيعه و سنّى ـ را بر آن داشت كه معارف قرآنى را به شكلى نو بررسى كرده، به تشنگان معارف وحيانى عرضه نمايند. بدين روى، تفسير موضوعى ديگرباره، مورد توجه عالمان قرار گرفت و روز به روز ابعاد جديدى از آن در حوزه گسترده فرهنگ اسلامى ـ قرآنى آشكار گرديد و اينك در نيمه اول قرن پانزدهم، نمونه هاى متـعددى از كـاوش هاى موضوعى در تفسير قرآن در دست است و اميد مى رود با تلاش محـققان افق هاى جديدى از آن پديدار گردد تا اندكى از پرسش هاى بى شـمار نسل كنونى را پاسخ گو باشد.
ويژگى هاى تفسير موضوعى: در تفسير موضوعى، تلاش بر اين است كه ديدگاه ويژه قرآن درباب موضوع مورد پرسش از لابهلاى آيه هاى گوناگون فهم و استخراج شود; آيه هايى كه به نوعى بازگوكننده نگرش قرآن به موضوع مورد پژوهش است. اين كار تنها در سايه پژوهش موضوعى سامان مى يابد و به سخنى، نقش انحصارى تفسير موضوعى در باب بيان ديدگاه هاى قرآنى را نمايان مى سازد; زيرا جز با كنار هم نهادن آيه هاى مربوط به يك موضوع و تفسير و كشف ارتباط ميان آن ها، نمى توان قرآن را به سخن آورد و پاسخ پرسش هاى گوناگون خود را دريافت.
به رغم كاركرد انحصارى تفسير موضوعى ـ كه بيان شد ـ كارامدى اين شيوه در فهم درست هر آيه از آيه هاى جدا شده از متن قرآن مورد تأمّل جدى است; زيرا چنان كه در توضيح ويژگى تفسير ترتيبى گفته شد، هر آيه در جايگاه خود داراى سياق ويژه اى است و آيه هاى قبل و بعد در تبيين مفاد آن مؤثرند، در حالى كه در تفسير موضوعى، به هيچ روى مورد توجه قرار نمى گيرد و مراد خداوند از آيه به دست نمى آيد و اين از كاستى هاى قابل توجه تفسير موضوعى است.5
صاحب نظران تفسير، راه هايى ـ نظرى يا عملى ـ براى زدودن كاستى هاى هر دو شيوه تفسير ارائه كرده و در واقع، شيوه صحيح فهم قرآن را شيوه اى مى دانند كه مزاياى هر يك از دو روش ترتيبى و موضوعى را داشته و از كاستى هاى آن دو مصون باشد. راه هاى ياد شده از اين قرار است:
برخى از قرآن پژوهان براى حفظ مزاياى تفسير ترتيبى و جبران كاستى هاى نگرش موضوعى، اين شيوه را برگزيده اند. اين شيوه را، كه مى توان «ترتيبى ـ موضوعى» ناميد، تا اندازه اى نيازهاى جديد را پاسخ گو و راهبردى براى كشف نظريه هاى قرآنى در موضوع هاى گوناگون است. در اين شيوه، آيه ها به ترتيب متن قرآن، مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد و به مناسبت موضوع مورد بحث در آيه، قابل تفصيل است، با اين ويژگى كه اگر در آيه اى، بحثى موضوعى انجام گرفت، با پيشرفت تفسير و مطرح شدن آيه هاى مشابه آن، ديگر بار تكرار نمى شود. به فرض، اگر ده آيه درباره موضوع «شفاعت» وجود داشته باشد، مفسر مى تواند در ذيل يكى از آيه ها، همه بحث موضوعى مرتبط با آن را بياورد يا يكى از كليدى ترين آيه هاى موضوع را انتخاب و مجموعه بحث را مطرح كند و شايد بتوان مجموعه اين بحث موضوعى را به عنوان سخنى مستقل در كنار آيه بيان كرد. تفسير گران سنگ الميزان اثر مرحوم علاّمه طباطبائى نمونه بارزى از تفسير ترتيبى ـ موضوعى است كه در ضمن تفسير ترتيبى، بسيارى از موضوع هاى مربوط به آيه را به يكى از راه هايى كه بيان شد، مطرح كرده است.
شهيد صدر(ره) از قرآن پژوهانى است كه براى پاسخ گويى به نياز زمان، با اصل قراردادن تفسير ترتيبى و حفظ ميراث گران بهاى پيشينيان، نگرش موضوعى را در كامل كردن شيوه ترتيبى مؤثر دانسته و آن را گامى فراتر از تفسير ترتيبى تلقى كرده است. اين بدان روست كه بدون توجه به قرينه هاى مؤثّر در فهم آيه و دلالت هاى گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آن ها، امكان فهم صحيح و كامل مراد خداوند از آيه فراهم نمى شود و تلاش براى درك پيام هاى آيه عقيم خواهد ماند. بنابراين، تفسير ترتيبى در فهم مفاد آيه، تنها راه است، اما براى استخراج نظريه هاى قرآنى درباره موضوع هاى متعدد زندگى، كافى نيست و نياز به مكمّل دارد و مكمّل آن چيزى جز دسته بندى آيه هاى مربوط به يك موضوع و نگاه جمعى به آيه ها و مرتبط نمودن آن ها به يكديگر نخواهد بود.
يادكرد اين نكته ضرورى است كه در اين فرض، لازم نيست همه آيه هاى قرآن را به ترتيب تفسير كنيم تا مقدمه اى براى تفسير موضوعى مورد نظرمان باشد; چه اين كار زمان درازى مى طلبد و كم تر براى صاحب نظران فراهم مى آيد، بلكه مى توان همان آيه هاى مربوط به موضوع مورد نظر را در متن قرآن ملاحظه كرد و با شيوه صحيح تفسير، مفاد آن را در ابتدا به دست آورد. آن گاه آيه هاى تفسير شده را براى استخراج نظريه قرآنى، مورد بحث قرار داد. به ديگر سخن، در تفسير موضوعى كار دو مرحله اى است و هر مرحله ويژگى خاصى دارد كه هيچ گريزى از آن نيست و رعايت ترتيب نيز ضرورى است. نمى توان بحث موضوعى را در ابتدا قرار دارد; زيرا بحث تفسيرى ياد شده زمينه و پيش درامد بحث موضوعى است و بدون آن جايگاه آيه و مفاد آن مبهم و نامعلوم است و پيداست كه جمع آورى موضوعى آيه هايى كه مفادشان روشن نيست مشكلى را حل نمى كند و مرتبط كردن آن ها به يكديگر به پويايى و نوآورى نمى انجامد. بدين سان، وجود هر دو مرحله در فهم ديدگاه هاى قرآن ضرورى است: مرحله اول در فهم هر آيه در جايگاه خود با توجه به قراين كلام و اصول محاوره عقلايى و مرحله دوم در پيوند آيه هاى مربوط به يك موضوع براى استنباط و استخراج نظريه هاى قرآنى. وجود مرحله اول به تنهايى پاسخ گوى پرسش هاى فراوانِ قرآن پژوهى نيست و به طور طبيعى، كمال لازم را ندارد. مرحله دوم نيز بدون پشتوانه تفسير صحيح وجامع آيه هاى مورد بحث، به كلى ناقص و ناكارآمد است و حاصلى جز نظريه هاى التقاطى و تفسير به رأى نخواهد داشت.
شهيد صدر(ره) تفسير موضوعى را داراى مزاياى ذيل مى داند:
«ره آورد تفسير ترتيبى، ارائه اطلاعات فراوان و زيرمجموعه هاى متراكم است. ولى رابطه ميان آن ها و تبديل آن به مجموعه هاى فكرى و نظرى، كه بتواند ما را در پيدا كردن رهنمودهاى قرآن درباب مسائل مختلف زندگى يارى دهد، هدف اصلى اين تفسير نيست. البته ممكن است گاهى رهنمودهايى به طور ضمنى پديد آيد، ولى نبايد فراموش كرد كه به طور ضمنى پديد آمده و هدف مستقيم و عملى آن نبوده است.»6
مراد از سخن مزبور آن نيست كه آيه هاى قرآن تنها در بحث موضوعى رهنمود مى دهد، بلكه منظور آن است كه نظريه قرآن درباره موضوع هاى گوناگونى كه با پيشرفت زمان پديد مى آيد و تـازگى دارد، جـز با اين شيوه قابل فـهم نيست، وگـرنه بسـيارى از آيه هاى قرآن در ظاهر خود رهنمود است و نيازى به تفسير مـوضوعى ندارد; مانند آيات مربوط به نماز، زكات، حج، امر به معروف و نهى از منكر، حدود، قصاص، تلاوت و تدبّر در قرآن. چنان كه مرحوم شهيد(ره) در جاى ديگرى آورده اند: «تفسير موضوعى يعنى گفتوگو و محاوره با قرآن كريم و بازجويى و پرسشگرى از قرآن، آن هم نه فقط يك پاسخ طلبى انفعالى و ضعيف، بلكه يك پاسخ خواهى فعّال و كاربرد هدف دار متن قرآن به منظور كشف حقيقتى از حقايق بزرگ زندگى.»7
تفسير ترتيبى فقط به بيان معانى و مفاهيم تفصيلى آيات قرآن بسنده مى كند، در حالى كه تفسير موضوعى بلندپروازتر است و به افقى وسيع تر و دورتر مى نگرد; چه در اين تفسير، تلاش بر اين است كه هم وجود ارتباط بين اين معانى و مفاهيم تفصيلى معلوم شود و هم آميزه اى قرآنى به دست آيد، تا كليه آن مفاهيم را زير پوشش گيرد.8
اصطلاح «يك پارچه» يا «يك نواخت» از اين لحاظ براى اين نوع تفسير به كار مى رود كه اين شيوه تفسيرى بين تجربه انسانى و قرآن كريم، وحدت، يك پارچگى و يك نواختى ايجاد مى كند; به اين معنا كه مطالب قرآنى را با تجربه هاى بشرى و انسانى در بستر يك بحث و در سياق يك پژوهش و بررسى واحد قرار مى دهد و آن مفهوم قرآنى را كه مبيّن نظريه اسلام در برابر تجربه بشرى يا مقوله فكرى مورد بحث است، پديدار مى سازد.9 شهيد صدر(ره) در جاى ديگرى فرموده اند: «مايه هاى اين تفسير تجارب بشر است و اين تجارب هر چه بيش تر شود و بر مواد خارجى آن افزوده گردد، تفسير پربارتر مى شود.»10
«وظيفه مفسر در تفسير موضوعى ـ در هر حال و در هر عصرى ـ با خود برداشتن كليه دستاوردهاى بشرى است. مفسر بايد افكار عصرش را همراه داشته باشد تا از تجارب بشرى آنچه به دست آمده، همه را در برابر قرآن نهد... تا بتواند از مجموع آيات مربوط به موضوع، نظر قرآن را دريابد.»11
توجه به اين نكته لازم است كه اين سخن درباره موضوعاتى است كه با پيشرفت زمان مطرح شده و پيش از آن مطرح نبوده و دستاوردهاى تجربى بشر در فهم آن مؤثر است، نه موضوعاتى كه فراتجربى بوده و پيش از اين درباره آن كاوش هاى خوبى صورت گرفته است; مثلاً، آيات مربوط به خداوند و صفات او، معاد و جهان پس از مرگ، معجزات پيامبران: يا آيات الاحكام پيشرفت تجربه بشرى تغييرى در فهم آن ها پديد نخواهد آورد، بر خلاف مباحثى مانند جامعه و تاريخ كه در پرتو آن، آيه هاى مربوط به آن گويا شده و افق هاى جديدى فراسوى مفسّر گشوده مى شود.
بيان و تعيين و احراز ديدگاه هاى زيربنايى در مكتب اسلام، اصلى ضرورى است و نمى توان نسبت به آن احساس بى نيازى كرد و تنها راه دست يافتن به آن ها مراجعه به قرآن و بهره گيرى از تفسير موضوعى است.12
شهيد صدر(ره) به دنبال بيان ديدگاه خود درباب تفسير موضوعى ـ كه بدان اشاره شد ـ نمونه عملى آن را به قرآن پژوهان و تشنگان معارف ناب قرآنى ارائه كرده است و چنانچه فرصتى بيش تر مى يافت، موضوع هاى بيش ترى از قرآن را مورد بحث قرار مى داد.
نمونه عملى تفسير موضوعى شهيد صدر(ره) به يكى از بحث هاى زنده و مورد توجه محافل علمى و دانشگاهى پرداخته است; بحث فلسفه تاريخ و سنّت هاى اجتماعى در قرن معاصر مورد توجه انديشمندان علوم اجتماعى قرار گرفته و ديدگاه هاى مختلفى درباب جامعه و تاريخ را برانگيخته است. اما ديدگاه هاى ياد شده همه بر اساس جهان بينى خاص همان انديشمندان (اروپايى) است كه با زيربناهاى فكرى اسلام بسيار متفاوت مى باشد. براى فهم ديدگاه اسلام در اين باره و مقايسه تطبيقى آن با ديدگاه هاى رايج در مكاتب فكرى ديگر، لازم است با نگاهى نو به منابع اسلامى نگريست. پيش از آن، شهيد مطهرى(ره) در كتابى به نام جامعه و تاريخ به برخى از اين مباحث پرداخته بود. شهيد صدر(ره) نيز براى تبيين فنى ديدگاه قرآن در اين باب، اثرى گران بها از خود به يادگار گذاشته و راه عملى استخراج ديدگاه هاى قرآن را به قرآن پژوهان نشان داده است.13
شهيد صدر(ره) در تفسير خود، المدرسة القرآنية، اين شيوه ها را در پيش گرفته است:
همان گونه كه در بيان ويژگى هاى تفسير موضوعى گذشت، مفسّر در تفسير موضوعى پرسشگر است و تلاش مى كند به پاسخ پرسش هاى مورد نظر خود از زبان قرآن نايل آيد و آيه ها را به سخن وادارد. بر اين اساس، شهيد صدر(ره) نخست به طرح سؤال هاى مورد نظر خود در موضوع مطرح شده مى پردازد; مثلاً، در ابتداى بحث از سنّت هاى تاريخ در قرآن، هفت سؤال مطرح كرده است:
1) آيا از نظر مفاهيم قرآنى، تاريخ بشرى سنّت هايى دارد؟
2) آيا تاريخ بشر داراى قوانينى حاكم بر سير حركت و تحوّل آن است؟
3)تاريخ بشرى چگونه آغاز شده است؟
4) رشد و تحول اين تاريخ چگونه صورت گرفته است؟
5) عوامل اصلى ديدگاه تاريخ چيست؟
6) انسان در كار تاريخ چه نقشى دارد؟
7) مفاهيم الهى و آسمانى يا پديده پيامبرى در صحنه زندگى بشر داراى چه موقعيتى است؟
و سپس فرموده است: تمام مسائل مزبور را ما تحت عنوان «سنّت هاى تاريخ درقرآن كريم» موردبحث وبررسى قرارخواهيم داد.
آيه هاى گوناگون در موضوعات متفاوت را نمى توان بدون دسته بندى و تفكيك و قراردادن در يك تقسيم منطقى مورد بحث قرار داد. بر اين اساس، پس از جمع آورى آيه ها، نخستين قدم براى بررسى آن ها، تفسيم و دسته بندى صحيحشان است. آيه هاى مربوط به بحث سنّت هاى تاريخ نيز در اثر شهيد صدر به صورت ذيل تفكيك شده اند:
ـ آيات كلى كه مدلول كلى آن ها اين است كه تاريخ داراى سنّت هاى ويژه خود است;
ـ آياتى كه مفهوم كلى را در چارچوب مصداق و نمونه ها بيان كرده است;
ـ آياتى كه به بهره گيرى از سرگذشت پيشينيان تأكيد و تشويق مى كند و به استقراى شواهد تاريخى وامى دارد.
شهيد صدر(ره) براى پاسخ گويى به پرسش هاى مطرح شده، به آيه ها استشهاد مى كند، اما پيش از آن، به شيوه مرسوم مفسران كارى تفسيرى درباره آيه انجام نمى دهد. اين كار دو توجيه مى پذيرد:
نخست آن كه به نظر ايشان، مفاد و مدلول آيه ها روشن بوده و نيازى به بحث هاى لغوى، قرآنى، روايى و مانند آن درباره آن نيست.
دوم آن كه شايد در جاى ديگر (بيرون از جلسات بحث) بحث هاى مقدماتى (تفسيرى) آن را انجام داده باشند.
به هر حال، در اين كار، نظريه وى در باب مكمّل بودن شيوه موضوعى ناديده گرفته شده است; زيرا مكمّل را زمانى مى آورند كه در اصل، چيزى وجود داشته باشد، حال آن كه در اين جا، تفسيرى نيست تا اين بحث موضوعى كمال بخش آن قرار گيرد.
در هر قسمت از بحث، پس از بررسى و استشهاد به برخى از آيه ها، نتيجه آن بيان مى شود; مثلاً، در اولين قسمت، پس از بررسى سه دسته از آياتى كه بدان اشاره شد، نتيجه گرفته اند كه از نظر قرآن، تاريخ قانونمند و داراى سنّت هاى ويژه خود است و بدين روى، اولين سؤال از بحث مورد نظر را پاسخ گفته اند.
شهيد صدر(ره) هنگام تبيين ديدگاه قرآن، ديدگاه هاى غيرقرآنى را، كه در زمينه موضوع مورد بحث وجود دارد، نقادى كرده و كاستى هاى آن را نمايانده اند. به واقع، راز پرداختن ايشان به تفسير موضوعى، دست يابى به ديدگاه ناب الهى در برابر ديدگاه هاى مبتنى بر فلسفه هاى مادى و غير الهى است. بنابراين، پاسخ به شبهه ها و نقّادى ديدگاه هاى مخالف قرآن، از مهم ترين حلقه هاى زنجيره بحث هاى موضوعى در تفسير است. نمونه اين كار را مى توان در نقد ديدگاه برخى از اروپاييان درباره ماهيت جامعه به روشنى ديد. شهيد(ره) پس از بيان آيه هايى كه درباره نامه عمل جمعى (پرونده كار جامعه) است، فرموده: مطالبى كه در خصوص كار اجتماعى يا عمل مربوط به جامعه بيان شد، نبايد پندارى چون توهّم برخى از متفكران و انديشمندان اروپايى را پديد آورد كه تصور مى كنند جامعه موجودى است هيولايى و داراى وجودى يك پارچه و همآهنگ كه براى خود پيكرى و اندام هايى مستقل از ديگر افراد دارد و هر فرد نسبت به جامعه، در حكم يك هسته نسبت به اين هيولاى بزرگ است. هگل و جمعى از فلاسفه اروپايى چنين پنداشته اند... ولى اين يك تصور و برداشت درستى نيست و هيچ نيازى به آن نداريم و نيز نيازى به اين همه خيال پردازى و تا اين اندازه خيال بافى نداريم كه از مجموع افراد انسانى، آن هيولاى افسانه اى را بتراشيم. ما تنها افرادى از قبيل زيد و بكر و خالد داريم، نه آن هيولاى مستقر در پشت سر آنان را. طبيعى است كه نقد افكار هگل از ديدگاه فلسفى، خارج از حدود و حوزه بحث كنونى ما و نيازمند بحث ديگرى است، چرا كه تفسير هگل از جامعه، در حقيقت به كل قالب نظرى فلسفه وى مربوط است.14
«چهره مورد بحث از سنن تاريخ، موجب پيدايش توهّم و پندارى در فكر اروپاييان شده است داير بر اين كه نظريه سنّت هاى تاريخ با نظريه اراده و اختيار انسان تعارض دارد... اين پندار را مى توان از طريق نگرش به چهره اول سنّت تاريخ ـ يعنى آن جا كه سنّت تاريخ در قالب يك قضيه شرطى بيان مى شود ـ به بطلان بكشانيم; چرا كه غالباً بخش شرطى و مقدمه اى اين گونه قضايا بازگو كننده اراده و اختيار انسان است; بدين معنا كه اراده و اختيار انسان، محور قضيه شرطيه را تشكيل مى دهد.»15
چنين به نظر مى رسد كه شهيد صدر(ره) طرح جامعى براى تفسير موضوعى مورد نظر خويش نداشته است و صرفاً در پى آن بوده تا موضوع هايى چند را برگزيده، مطالب مربوطه آن ها را در معرض مطالعه و بحث و بررسى قرار دهد، در حالى كه برخى از قرآن پژوهان ديگر مباحث موضوعى خود را در قالب يك نظام منسجم مطرح كرده اند. نمونه آن معارف قرآن استاد مصباح ـ دام عزه ـ است كه با محور قرار دادن «اللّه» ـ تبارك و تعالى ـ مجموع بحث ها را در ده بخش جاى داده و به ترتيب،بحثوبررسى كرده اند.
شايد اگر شهيد(ره) فرصتى مى يافت و تفسير موضوعى مورد نظر خود را با تمام موضوع هايى كه در نظر داشت كامل مى كرد، به دنبال ارتباط و سازمان دهى موضوع هاى ياد شده در يك نظام منسجم برمى آمد و با ژرف نگرى اى كه در كارهاى علمى داشت، به يقين، طرحى نو و جامع مطرح مى نمود. ولى افسوس كه جلسات تفسيرى آن بزرگوار دولت مستعجل بود و نهال به بارنشسته تفسير موضوعى اش در آستانه ثمردهى، خزان زده شد.
از جمله لغزشگاه هاى تفسير موضوعى ـ كه منحصر به آن هم نيست ـ به هم ريختن آيه هاى قرآن و برهم زدن آن هاست، به گونه اى كه آيه از مفاد واقعى خود دور شده و به جاى هدايت بخشى و راهنمايى مخاطب، موجب گمراهى او گردد. براى دورى از اين خطر جدّى، لازم است مفسّر مقام و موقعيت هر آيه را به دقت بشناسد و نسبت آن را با ديگر آيه هاى هم موضوع آن به درستى تبيين كند تا به هنگام بحث از آيه ها، معانى آن ها با يكديگر خلط نشود و مفاد واقعى شان به دست آمده، از رهگذر آن، ديدگاه قران درباره موضوع مورد بحث به خوبى روشن شود. برخى گفته اند: «كسانى كه مصداق ضرب قرآن به قرآن هستند يك مبنا داشتند و آن باطل شمردن قرآن بود و هرگز روحيه تسليم در برابر آن نداشتند.»17 ولى با توضيحى، كه داده شد، معلوم گرديد هر ضرب قرآن به قرآنى ناشى از باطل شمردن قرآن نيست; زيرا در بسيارى از موارد، مفسّر قرآن را حق مى داند، اما به دليل ندانستن تخصص لازم در بهره گيرى از آيه ها، آن ها را به هم خلط كرده و نتيجه ناصوابى از آن توليد شده است. اين كه پيامبر(ص) فرمودند: «گذشتگان از اين راه (ضرب بعضى از متون مقدس به بعضى ديگر آن) گم راه شدند»،18 نشانگر آن است كه آنان در آغاز گمراه نبودند و كتاب دينى خود را حق مى دانستند، وگرنه بايد گفت كه آنان از ابتدا كافر بودند و اين خلاف ظاهر روايت نبوى است.
بى گمان، شهيد صدر(ره) يكى از ستارگان پر فروغ عرصه قرآن پژوهى در زمان معاصر است. نبوغ فوق العاده وى نه تنها در اين ميدان، بلكه در زمينه هاى ديگرى همچون فقه و اصول و فلسفه و منطق بر همه مشهود و ديدگاه هاى علمى وى نزد صاحب نظران مقبول و تأثير حركت علمى او در عرصه هاى گوناگون ملموس است. اما اين شكوه و سترگى دانش مانع از آن نيست كه پرسش هاى خود را در هنگام مطالعه آثارگران سنگ او وانهيم و از طرح آن بپرهيزيم; چه اين كه شهيد(ره) خود از دوست داران بحث و بررسى افكار ديگران و از ناقدان بزرگ مباحث علمى به شمار مى رود و چنان كه در حيات خود از نقد آثار خود خرسند مى شد، اكنون نيز روح بلند و عرش نشين او از اين سبب خشنود است; زيرا حيات و تعالى ديدگاه هاى علمى همواره به طرح و بحث و نقد آن هاست و آن گاه كه نظريه اى صدرنشين افكار صاحب نظران باشد، نقد و بررسى اش نه تنها چيزى از ارزش والايش نمى كاهد، بلكه بر قدر و ارج آن مى افزايد. از اين رو، مواردى در طى چند نكته مطرح مى شود. شايد با راهنمايى خبرگان اين عرصه، بيش تر ره به فهم مقصود بريم:
1. شهيد صدر(ره) در بحث از آياتى كه سنّت تاريخ را در قالب مصداق مطرح مى كند. سه آيه ذيل را بيان نموده و از آن سُنّتِ تأثير عدالت در توزيع رفاه اجتماعى را استفاده كرده اند:
ـ «ولو اَنّهم اَقاموا التّوارة و الانجيلَ و ما اُنزلَ اِليهم مِن رَبِّهم لَأَكَلُوا مِن فوقِهم و مِن تَحتِ اَرجُلهِم» (مائده: 66);
ـ «ولو انَّ اَهلَ القُرى آمَنواُ واتَّقوا لَفتَحنا علَيهم بَركات مِن السَّماءِ و الاَرضِ ولكِن كَذّبوا فَاخَذناهُم بِما كانوا يَكسبُونَ» (اعراف: 96);
ـ «وَ اَن لَوِاستقامُوا عَلى الطَّريقةِ لَاَسقيناهُم ماءً غَدقاً.» (جن: 16)
اين سه آيه سخن از رابطه اى معيّن به ميان مى آورد; رابطه بين پاى دارى در اجراى احكام خدا و پياده كردن اوامر الهى در صحنه عمل با فراوانى خيرات و بركات و توليد. اگر بخواهيم به زبان امروزين مطرح كنيم، بايد بگوييم رابطه بين عدالت در توزيع و فراوانى توليد. قرآن، عدالت در توزيع را يك بار با عبارت «لواستقاموا» و يك بار با عبارت «و لو اَنَّ اَهلَ القُرى» و مرتبه سوم با عبارت «وَلو اَنّهم اَقامُوا...» بيان كرده است. دليل اين رابطه آن است كه اديان آسمانى براى برقرار كردن عدالت در توزيع و براى ايجاد روابط عادلانه در توزيع آمده اند. سنّت تاريخ به تأكيد، مى گويد: پياده كردن اديان و مذاهب الهى و آسمانى و كاربرد جدّى و محكم دستورات و احكام دينى در روابط توزيع، هميشه و به طور مستمر، فراوانى توليد، ازدياد محصول و افزايش ثروت را به بار مى آورد و نهايتاً به گشايش درهاى خير و بركت از آسمان و زمين به روى مردم منتهى مى شود.19
هر سه آيه به صورت جمله شرطيه بيان شده و مضمونى شبيه به هم دارد. در يك آيه، اقامه تورات و انجيل و آنچه از سوى خدا بر آنان (اهل كتاب) نازل شده و در آيه ديگر، ايمان و تقوا و در آيه سوم، پايدار ماندن بر طريقه (اسلام) به عنوان شرط مطرح شده كه در يك جمله، همان ايمان به خدا و اجراى دستورات الهى (و دورى از نافرمانى) است; زيرا محتواى تورات و انجيل و (طريقه) راه صحيح زندگى چيزى جز باورداشتن به مبدأ و معاد و پاى بندى به احكام نازل شده در آن ها نيست. مشروط نيز نزول بركات آسمانى و گشايش بركات زمينى و در يك كلمه، رفاه اقتصادى است. بنابراين، آيه هاى ياد شده در پى بيان رابطه باورها و عملكردهاى خداپسند با نزول بركات و رفاه اقتصادى است، همان گونه كه در برخى از آيه هاى ديگر، به عكس اين مطلب اشاره شده; يعنى از بين رفتن نعمت ها و پديد آمدن بلايا و خسارات مرتبط با كارهاى ناشايست مردم دانسته شده است: «ظَهرَ الفَسادُ فِى البّرِ والبَحرِ بِما كَسبتْ اَيدىِ النّاسِ» (روم: 41); «وَ ما اَصابَكم مِن مُصيبة فَبما كَسبتْ اَيديكُم.» (شورى: 30)
اكنون چگونه مى توان شرط ياد شده را صرفاً «عدالت در توزيع» دانست؟ آيا اگر جامعه مشركى به عدالت در توزيع پاى بندى نشان دهد، به مشروط بيان شده در اين آيه ها دست مى يابد؟ تنها چيزى كه مى توان در توجيه اين برداشت بيان كرد اين است كه عدالت در توزيع، بخشى از برنامه اجراى عدالت در نظام الهى است كه خود يكى از هزاران جلوه از جلوه هاى فراوان ايمان و تقواى الهى است. از اين رو، شرط مطرح شده در آيه تنها با عدالت در توزيع محقق نمى شود، بلكه با ايمان و تقواى الهى است كه زمينه رفاه اجتماعى پديد مى آيد.
2. در بيان تقسيمات جامعه فرعونى، آيه هايى مطرح شده كه به نظر مى رسد دليلى بر وجود چنين مواردى در جامعه فرعونى نباشد. ايشان درباره گروه ستم كاران مستضعف (اعوان ظلمه) به آيه شريفه «وَ لَوتَرى اِذِالظّالمونَ موُقوفونَ عندَ رَبِّهم يَرجعُ بَعضُهم اِلى بعض القولَ يَقولُ الّذينَ استُضعفوا لِلّذينَ استَكبُروا لَولا اَنتم لَكُنّا مُؤمنينَ» (سبأ: 31) استشهاد كرده اند، در حالى كه آنچه مصداق ستم آن هاست ستم بر خويشتن است كه ايمان نياورده اند و دليل دروغين آن را وجود مستكبران مى دانند. اين كه آيا آنان به مردم ديگر نيز ستم كرده اند و ـ به اصطلاح ـ يار ستمگران (اعوان ظلمه) بوده اند يا نه، آيه دلالتى ندارد، به ويژه هنگامى كه آن را در كنار آيه شريفه «اِنّ الّذينَ تَوفّاهُم الملائكةُ ظالمي اَنفسِهم قالوا فيمَ كُنتم قالُوا كُنّا مُستضعفينَ...» (نساء: 97) قرار دهيم، روشن مى شود كه مراد از «الظالمين» در آيه پيشين، همين كسانى است كه بر خود ستم روا داشته اند. به هر حال، اين دو آيه مربوط به بهانه برخى از كافران است كه در قيامت، پذيرفته نمى شود و نمى توان اين گروه را مصداقى از گروه هاى دست ساز جامعه فرعونى دانست.
همچنين گروه آوارگان فرومايه، كه آيه «وَ قالوا رَبّنا اِنّا اَطعنا سَادتَنا و كُبرائَنا فَاَضلُّونا السّبيلا» (احزاب: 67) را منطبق بر آنان دانسته و گروه ستم ديدگان خاموش كه آيه «اِنّ الّذينَ تَوفّاهُم الملائكةُ ظالمي اَنفسِهم...» (نساء: 97) را به آنان تفسير كرده و گروه فراريان از صحنه كه رهبانان را مصداقى از آنان مى داند و آيه «اِنّ كثيراً مِنَ الاَحبارِ و الرُّهبانِ لَيأكلونَ اَموالَ النّاسِ...» (حديد: 27) را درباره آنان مى داند، هيچ يك مربوط به تجزيه جامعه فرعونى نيست و اساساً رهبانيتى كه در اين دو آيه اخير مطرح شده، صدها سال پس از جامعه فرعونى در ميان مسيحيان پديد آمده و ربطى به آن جامعه ندارد و آيه «اِنّ كثيراً مِن الاحبارِ و الرُّهبانِ...» مربوط به عالمان يهود و مسيحى است كه در برابر دعوت پيامبر(ص) مقاومت كرده، حاضر نبودند به درستىِ دعوت آن حضرت اعتراف كنند و به عنوان مرجع دينى اهل كتاب (يهود و نصارى)، اموال مردم را به ناروا مى خوردند. بدين روى، ظاهر هيچ يك از اين آيات يا قراين مربوط به آن ها گواه قرار گرفتن گروه هاى ياد شده در تقسيمات جامعه فرعونى نيست.
1ـ ر. ك. به عبدعلى جمعه حويزى، تفسير نورالثقلين، قم، اسماعيليان، 1412 ق، ج 5، ص 14
2ـ ر. ك. به: محمد بن مسعود بن عياش سلّمى سمرقندى، تفسير عياشى، بيروت، منشورات اعلمى للمطبوعات، 1411 ق، ج 1، ص 348
3ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، بى تا، ج 93، ص 102
4ـ سيدمحمدباقر صدر، دروس فى علم الاصول، قم، انتشارات اسلامى، 1410، ج 1، ص 103 / همو، المدرسة القرآنيه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1400، ص 9
5ـ ر.ك.به: محمدتقى مصباح، معارف قرآن،قم، درراه حق، 1367، ج 1، ص9
6ـ سيدمحمدباقر صدر، سنت هاى اجتماعى و فلسفه و تاريخ در مكتب قرآن، ترجمه حسين منوچهرى، تهران، نشر فرهنگى رجاء، 1369، ص 37
7 و8 و9 و10 و11 و12ـ همان، ص 49 / ص 54 / ص 55 / ص 9 / ص 22 / ص 62 و 63
13ـ بعدها محققان و قرآن پژوهان ديگر نيز مباحث يادشده را مطرح كردند; از جمله ر. ك. به: محمدتقى مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن
14 و15ـ ر. ك. به: سنت هاى اجتماعى و فلسفه تاريخ در مكتب قرآن، ص 139 / ص 148 ـ 150
16ـ از «ضرب القرآن بعضه ببعض» در چند روايت نهى شده است; ر. ك. به: شيخ صدوق، معانى الاخبار، قم، انتشارات اسلامى، 1361، ص 190
17ـ سيدهدايت جليلى، روش شناسى تفاسير موضوعى، تهران، كوير، 1372، ص 199 و 212
18ـ جلال الدين سيوطى، الدّرّالمنثور فى التفسير بالمأثور، بيروت، دارالكتب العلميه، 1421 ق، ج 2، ص 9
19ـ سنت هاى اجتماعى و فلسفه تاريخ در مكتب قرآن، ص 102 ـ 104